حتی در پست بودن هم غرایز سادهی انسانی متجلیه. اینکه توی پستی تنها نباشی شدیداً تسلی بخشه.
نمیدونم واقعاً چرا ولی این تفکر گه منو رها نمیکنه. ینی حتی دقیقاً نمیدونم از کِی شروع شده ولی مدتی بود که شدید شده بود و الان هم حتی در حالات خوب، توی تموم کارام اون هجمهی کثافتو میبینم. اینکه اون جنبهی تموم قضایا رو میسنجم. اینکه به خیلی چیزا حسودی میکنم، اینکه از خیلی چیزای خودم بیزارم. اینکه سردرگمم و اینکه به شدت گناهکار میبینم خودمو بابت این افکار.
هیچوقت میتونم مستقیماً دربارهش حرفی بزنم؟
درباره این سایت