امروز سیزدهم فروردین بود. من زودتر از همیشه بیدار شدم. ساعت 11 :)))) ظهر به بعد رفتیم روستای مادربزرگم اینا و عصر برگشتیم. رفتیم خونهی این پذربزرگم و یه مقداری هم کارای دانش آموزا رو کردم. در ادامهی دیروز. قرار بود امروز نوترونو ببینم که چون رفتن سیزده به در نشد. الانم به شدت نگرانم و دارم سر خودمو با فیلم و وبلاگ و اینجور چیزا گرم میکنم. ساعت داره دو میشه ولی هنوز برنگشته. قرار بوده صبح زودم راه بیفته و 12 ساعت تو جاده رانندگی کنه. خیلی خیلی نگرانم.
اینو هم همینطوری نوشتم. سیزدهم فروردین، بعد از نیمه شب که چهاردهم شده بود.
فردا روز آخریه که خونه ام.
درباره این سایت